Saturday, March 22, 2008

معصومه ضیائی

معصومه ضیایی
خانم معصومه ضیایی در سال 1335 در شهرستان خرم آباد متولد شد وی در همان دوران کودکی علاقه زیادی به شعر و ادبیات داشت و در سالهای 1353 تا 57 تعدادی زیادی از اشعار وی در روزنامه های کیهان و کیهان فرهنگی به چاپ میرسید وی سپس روی به نوشتن داستانهای کوتاه آورد و برخی از آثار وی را همین جا میتوانید بخوانیدخانم ضیایی با قلم توانا و پشتکار زیاد توانسته آثار ادبی زیادی را از مشاهیر ادبی دنیا نیز به فارسی ترجمه نماید وی هم اکنون ساکن کشور آلمان میباشند امید است که افرادی مثل وی الگویی باشند برای فعالیتهای بیشتر جامعه زنان ایران و مخصوصا زنان لر زبان
وی در سالهای اخیر در نشریاتی مثل دنیای سخن، و برخی نشریه های محلی مانند: فصلنامه ی آرا، روزنامه ی رشید و کتاب " شاعران صلح"
گردآوری ریرا عباسی)، و نشریه "دیدگاه" و " دفترها" (چاپ سوئد)، همکاری با نشریه ی اینترنتی " ادبیات و فرهنگ" به سردبیری میرزاآقا عسگری و . . . همکاری دارد معصومه ضیایی در حال حاضر دو مجموعه شعر و داستان آماده ی چاپ دارند
دخترِ روبخير كه عروس شد، دانست هرمز زن‌بگير نيست. صدای كِل تا پَرِ كوه می‌رفت. تا بُنِ اِشكفت! لوطی‌ها می‌زدند. دختر بچه‌ها ريز می‌خواندند. دختری قِر می‌داد و عربی می‌رقصيد. زن‌ها كِل زدند. اسپند دود كردند. عروسی توی دل او بود. اسپند وُ دود! :" بعدِ خداسال دوستی، اين َم آخرش!" وسط مجلس چند بار خواست بلند شود. محضِ گُلِ ِ رویِ روبخير نشست. به خاطرِ حرف اين وُ آن. " رو بخير چه تقصير داشت. دختر يُون‌الملك َم كه باشی، باز بايد بری خونه‌ی بخت!" دستش رفت به گوشواره‌ی‌ گوشش: "گير كی بيفتيد ایسه" ادامه مطلب
اینجا سه تا از داستانک های وی را بخوانید
راه حل ساده
پسرک می‌خواست درخت‌اش را به كریستف نشان بدهد. در راه مدرسه از او قول گرفت كه رازش را به كسی‌ نگوید. آن وقت درخت مال هر دوی آن‌ها می‌شد
كریستف اسم درخت را پرسید
پسرک خیلی فكر كرد. چیزی‌ به یادش نیامد. نه به فارسی. نه به آلمانی. ولی‌ گفت كه مادر و پدرش حتما می‌دانند. آن‌ها كتابی دارند، كه می‌توانند هر كلمه‌ای را هر چقدر هم كه سخت باشد، از توی آن پیدا كنند
كریستف گفت كه لازم نیست. پدر او پلیس است و حتما می‌داند. تازه مادر، برادر، پدربزرگ و مادربزرگ‌اش هم هستند. آن‌ها حتما می‌دانند
پسرک گفت مادر او مربای‌ خوشمزه‌ای‌ با میوه‌ی آن درست می‌كند و با خوشحالی‌ دست‌ها را به هم كوبید و به سمت درخت دوید خانم معلم به زغال‌اخته‌های‌ توی دست آن‌ها نگاه كرد
مبادا از این‌ها بخورید بچه‌ها!
كریستف گفت

- در ایران این‌ها را می‌خورندخانم معلم بعد از کمی فکر به پسرک نگاه کرد و گفت
خُب، اگر در ایران واقعا این‌ها را می‌خورند، تو می‌توانی بخوری!
بعد به کریستف نگاه کرد: ولی تو، تو می‌دانی‌ كه این‌ها خوردنی نیست. پس نمی‌خوری! یادتان كه نمی‌رود؟

زن
زندانی بود. توان‌اش كه فروكش می‌كرد، می‌گفتباید خودم را آزاد كنم. می‌روم. حتماهمه می‌دانستند كه او نمی‌تواند و نمی‌رود. هیچ كس هم نمی‌توانست به او كمك كند. بچه‌ها گاهی سرشان را زیر لحاف فرومی‌بردند و بی‌صدا هق‌هق می‌كردند. دست و پای او به آن‌ها بسته شده بودیك روز كمی پس از این كه آن‌ها یك به یك حلقه‌های‌ زنجیر را بازكردند و رفتند، وقت رفتن او هم رسید. برای همیشه

روز اول جنگ
آقاجان رادیو را روشن می‌كند. با صدای رادیو در اتاق سكوت می‌شود. همه به هم نگاه می‌كنند. در نگاه‌ها نگرانی و بی‌تابی است. هر چند لحظه یك بار، كسی وسطِ سكوت بقیه چیزی می‌گوید كه بی‌جواب می‌ماند. نوه‌ی‌ آقاجان چهار دست و پا توی اتاق می‌چرخد. به هر كس كه می‌رسد، روبرویش می‌نشیند و زل می‌زند به او. در نگاهش تعجب است. هیچ كس به او توجه نمی‌كند. رادیو مارش نظامی دیگری پخش می‌كند. همه با هم شروع می‌كنند به حرف زدن. بچه آستین پیراهن آقاجان را دو دستی‌ می‌گیرد. می‌خواهد بلند شود. نمی‌تواند و می‌افتد. گریه و جیغ‌اش همه را ساكت می‌كند. آقاجان او را بغل می‌كند. گوشی‌ تلفن را برمی‌دارد و می‌گوید:غلط نكنم كودتا شده


معصومه ضیایی
اشعاری مثل؛ هواخوری و يكشنبه‌های ا‌‌ُولم، شهرزاد، ضیافت با گرگاس، گریه، اعتراف، و داستان کوتاه گوشواره ها ، صدای سپیده و ماریا از سروده ها و نوشته های معصومه ضیایی میباشند
ترجمه شعر هایی مانند فرش - بندر مدفون و نبرد مرگ اثر جوزپه اونگارتی که توسط خانم ضیایی صورت گرفته
همچنین ترجمه شعر؛ با ضمانت ابرها اثر هیلده دُمین
و اشعار؛ پابلو نرودا، انسان‌ها، تو شادی از رُزه آوسلِندِر و فراموش کن ، چنین است، مرحله‌ها، من کیستم ، نفس من، تنهایی و اما من می‌دانم اثر رُزه آوسلِندِر
و آثاری مثل؛ در همه سو، ونیز من
اینجا هم ترانه های دور را بخوانید
از دیگر آثار وی ترجمه کتاب گل قاصد نو
ضیایی همچنین
شته: ولفگانگ بورشرت به ترجمه وی (معصومه ضیائی) و لطفعلی سمینو

Thursday, March 13, 2008

حجت کسرائیان

آقای حجت کسرائیان
هنرمند نقاش و
1325 خوشنویس, در سال
هجری شمسی در خرم آباد متولد
و تحصیلات دانشگاهی
خویش را در دانشگاه
هنرهای زیبای تهران
ادامه دادند، سپس بعنوان
مزین کننده و تشریح
کننده تصاویر کتابهای
کودکان، کتابهای درسی و
جلد کتابها مشغول به کار
گردیدند. وی تحصیلات
خود را در مقطع
کارشناسی ارشد بعنوان گرافیست در کشور ژاپن ادامه دادند و همچنین در دانشگاه هنرهای زیبای والند در کشور سوئد موفق به اخذ دومین کارشناسی ارشد خود گردیدند. نمایشگاه آثار حجت کسرائیان در کشورهای متفاوتی از جمله ایران، سوئد، نروژ، انگلستان و دیگر کشورها به کرات برگزار گردیده.وی در حال حاضر مشغول به کارهای تحقیقی در زمینه فلسفه و تاریخ هنر میباشند

در اینجا برخی از آثار وی را مشاهده مینمائید

روشنی صبح

.......................................

تبعید

...........................................

شوق

.............................................

آن روز مخصوص

.............................................

هراس

..........................................

آزادی

....................................

اینجا هم برخی از آثار آبستراک ایشان را مشاهده کنید
منابع

Friday, February 29, 2008

نصراله کسرائیان



نصراله کسرائیان در سال 1323 هجری شمسی در خرم آباد متولد گردید، وی در حالی که خیلی جوان بود علاقه مند به هنر عکاسی شد. زمانیکه وی سال دوم دانشکده رشته حقوق در دانشگاه تهران بود با یک عکاس فرانسوی آشنا شد که این عکاس آقای کسرائیان را به فراگیری ایده های جدیدی در خصوص تکنیکهای عکاسی از طبیعت تشویق و ترغیب کرد
نصراله کسرائیان بمدت چهار سال (1350 تا 1354)در زندانهای سیاسی زندانی بود و طی این ایام وی مطالعات فراوانی در زمینه عکاسی و دیگر هنر ها انجام داد و کتاب " عکاس کامل" را هم در همانجا (زندان) ترجمه کرد
بعد از آزادی از زندان وی بعنوان یک عکاس کار خود را ادامه داد و طی سفرهای طولانی، ضمن مطالعات زیاد توانست زندگیهای نمادین و روستایی مردم ایران را به شکلی که هیچگاه قبلا این چنین کاری توسط هیچ شخصی صورت نگرفته بود، به تصویر بکشاند, او هم اکنون ساکن تهران می باشند
تا به امروز وی بیش از بیست کتابِ عکس مشتمل بر همه مناطق ایران انتشار داده که سه تا از آنها در سطح وسیع جهانی منتشر گردیده

موفق ترین کتابهای چاپ شده از ایشان شامل: "کشور ما ایران"، "نمادهای ایران"، "کردهای ایران"، "ترکمنهای ایران"،"بلوچستان" و "معماری ایران میباشند
آثار آقای کسرائیان در مجله های گوناگون بین المللی مانند
(GEO - Grands reportages, Animan and Altair)
همزمان با نمایشگاه های برگزار شده از آثار وی در کشورهای آلمان ، کانادا، فرانسه، ایتالیا و انگلستان، چاپ گردیده.بسیاری از کتابهای وی شامل مقالات علمی تکمیلی، توسط همسر ایشان و خانم زیبا عرشی که دارای تخصص قوم شناسی میباشد صورت گرفته
اینجا میتوانید کتابهای انتشار یافته از ایشان را مشاهده نمایید
عکسهای متنوع در زمینه های متفاوت از آقای کسرائیان تحت عناوین مختلف دسته بندی شده که با کلیک کردن روی عکسهای انتخابی در زیر, شما میتوانید تمامی عکسهای مربوطه را مشاهده نمایید

اقوام........... مناطق روستایی.......... نمادها
------------------------------------------------------------
آئینها............... معماری................مناظر
-------------------------------------
سیاه و سفیدها ........ سایر آثار

Thursday, February 21, 2008

روز جهانی زبانهای مادری

مطالب مربوط به ویژه نامه زبان مادری که توسط دوستان بزرگوار نوشته شده، شما با کلیک کردن روی تصویر هر کدام از این دوستان میتوانید مطلب مربوطه را که از سایت لور گرفته شده مطالعه فرمائید
عنایت اله محمودی -ابراهيم خدائي -عيسي قائدرحمتي -احد رستگارفرد


اسماعيل رادپور - نصرت درويشي - مهدی ویس کرمی - سعید چوبینه

دوم اسفند 1386 برابر با بیست و یکم فوریه 2008
به مناسبت روز جهانی زبانهای مادری
با حضور سرایندگانی از زبانهای مختلف مردم لر

شعر: کوه وره
شاعر: ابراهیم خدائی
دکلمه: شاعر


بشی تا بشینم، همنشینت بام
همراز چشیا پُر د خینت بام
بشی تا بشینم، سیم بوئی رازت
سیم بوئی د رَئیا دیر و درازت
بشی تا بشینم، کی رئتن بسته
کی چنی د رئته کردته خسته
بشی تا بشینم، بشنوئم حرفیات
ای کوهه کُمی تَش توئنیه برفیات
بشی تا بشینم، و پئنه بَردِت
ای کوهه بشنوم، حرفیا سردِت
کی چنی اَفتومون ون و بن چای
کوئمون چطوری کردن و کای
بشینم، بشینی, چی شیر رُمی
کی نئیا دِ مِلمو طوق بَنومی
وری تا وریسیم ره هنامو کرد
دِگری گوارس گَئن منامو کرد



برای گوش دادن به صدای شاعر روی عنوان هر شعر کلیک کنید


Monday, February 11, 2008

قدرت کسرائیان

درگذشت هنرمند عزیز ، انسانی بی پیرایه، ساده زیست و دوست داشتنی، زنده یاد " قدرت کسرائیان " به خانواده محترم ایشان و تمامی قوم پاک لر تسلیت باد
قدرت کسرائیان عکاس برجسته کشورمان پس از چند سال بیماری صبح روز جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۶ در بیمارستان ایران مهر تهران درگذشت. او در رشته عکاسی بدان اندازه پیش رفت که کتاب عکسی از کوههای ایران منتشر نمود. نصراله کسرائیان برادر قدرت در مقدمه ای بر این کتاب، در معرفی اش چنین گفته است: "ما بیش از ده سال است که با هم کار می کنیم و او در این مدت چنان کمک هائی به من کرده است که گمان ندارم قادر به جبران آنها باشم. شاید عده ای بگویند، دو برادر با یکدیگر و به هزینه ما تعارف تکه پاره می کنند! اما واقعیت آن است که این داستان برادر های کوچکتر که در سایه می مانند، همچنان که همسران، در جامعه ما داستانی است که گاه دردناک هم می شود. اما خوشبختانه او نگذاشت که چنین شود. او به شهادت همه آنان که می شناسندش خودش بود تا امروز هم... قدرت نه کوهنورد بود ونه عکاس، که شد. او در سایه چنان رشد کرد که در آفتاب. او شش سال تمام، کوه ها را زیر پا گذاشت و سر انجام کتاب خودش را نوشت... ادامه مطلب
وی در فیلم چشم واقعیت ( آثار بخش فیلمهای مستند نیمه بلند و كوتاه) به کارگردانی مهرناز اسدی بعنوان بازیگر ایفای نقش کرده ... ادامه مطلب
قدرت الله کسرائیان ، هنرمند عکاس, شهریور 1336 در خرم اباد متولد شد, هنرمندی که سال 1376 با همکاری نشر چشمه مجموعه عکس ، کو ه های ایران را منتشر کرد
انسانی ساده زیست و بی ریا و بدور از هیا هوی نام و نشان
منابع

Friday, February 1, 2008

مهرداد اوستا

مهرداد اوستا
محمدرضا رحمانی در سال ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ هجری خورشیدی در خانواده‌ای که به شعر و ادبیات علاقه داشتند، در شهر بروجرد بدنیا آمد. پدر بزرگ مادری وی، شاعری خوش قریحه بود که در شعر رعنا تخلص می‌کرد. مهرداد استعداد فراوانی برای شعرگویی داشت به گونه ای که از کلاس پنجم ابتدایی با تشویق معلمان خود به سرودن شعر پرداخت. شعرهای دوران نوجوانی وی کمتر به انتشار رسیدند. علت آن، تمایل وی به قصیده‌ سرایی بود که سنگین‌تر از نوع اشعار متداول آن روزگار بود


در سال ۱۳۲۰ و هنگامی که مهرداد نوجوانی دوازه ساله بود به همراه خانواده اش به تهران آمد و دوره دبیرستان خود را در یکی از دبیرستانهای شبانه این شهر به پایان رساند
وی تحصیلات دانشگاهی خود را از سال ۱۳۲۷ با ورود به دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران آغار کرد و ابتدا لیسانس معقول و منقول گرفت و سپس با ادامه دادن تحصیل، با مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. از استادان وی می توان به بدیع الزمان فروزانفر اشاره کرد
مهرداد اوستا هم ‌زمان با تحصیل در دانشگاه، به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به عنوان دبیر در چندین دبیرستان تهران به تدریس پرداخت
او در سالهای ۱۳۳۳ و ۱۳۴۵ دو بار ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر و سه دختر بود


مهرداد اوستا شعرهایی در مخالفت با رژیم پهلوی سرود و مدتی را به عنوان زندانی سیاسی در زندان گذراند در سه شنبه، ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۷۰، در حالی که مشغول تصحیح شعری در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت بود دچار عارضه قلبی شد و درگذشت
هم ‌زمان با ورود وی به دانشگاه شروع شد. در سال ۱۳۲۷ وی به عنوان مسئول ساماندهی کتابخانه ها و مقالات و کتابهای ادبی در وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) مشغول به کار شد. در ادامه به عنوان دبیر در چندین دبیرستان تهران به تدریس پرداخت


از سال ۱۳۳۳ و هنگامی که تنها ۲۵ سال سن داشت به عنوان جوانترین استاد به تدریس در دانشگاه (تهران) در رشته‌های گوناگون علوم انسانی پرداخت. رشته های تدریس شده توسط وی شامل فلسفه، زبان فارسی، ادبیات فارسی، فلسفه‌ی تاریخ، تاریخ هنر، تاریخ اجتماعی هنر، زیبایی‌شناسی ، روش تحقیق در زیبای شناسی و تاریخ موسیقی می شد. نبوغ و پشتکار اوستا باعث شد تا در سال ۱۳۳۶ به عضویت "شورای بررسی رساله های دکترای دانشجویان دوره‌ی دکتری ادبیات فارسی" درآید
سال ۱۳۳۳، سال آغاز تدریس وی در دانشگاه تهران، در همین سال نیز ازدواج کرد. سال ۱۳۳۵، با سباستین مونه فیلسوف شرق شناس فرانسوی آشنا شد. سال ۱۳۳۹، نخستین مجموعه شعر او به نام از کاروان رفته منتشر شد. سال ۴۴، سفر به اروپا سال ۵۱، دومین مجموعه شعر وی به نام شراب خانگی ترس محتسب خورده را در قالب قصیده منتشر کرد. پس از پیروزی انقلاب، سمتهای وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ریاست دانشگاه تهران، ریاست مجتمع عالی هنر و... را عهده دار شد. سال ۶۲،سفر به فرانسه داشت. سال ۶۷، سخنرانی درباره شعر و شخصیت حافظ. سال ۶۹، شرکت در برزگداشت خلیل الله خلیلی شاعر بزرگ افغانستان

مطالعه شبانه ‌روزی وی باعث گردید در مدت کوتاهی بر ادبیات فارسی، عرب و ادبیات جهان تسلط پیدا نماید و به‌عنوان یکی از سخنرانان برنامه "مرزهای دانش" رادیو، که در آن زمان جزو وزین‌ترین برنامه‌های رادیو بود؛ در کنار اساتید بزرگی همچون "محیط طباطبائی" و "ضیاءالدین سجادی" به سخنرانی بپردازد.
با این که طبع او بیشتر به قصیده‌سرایی متمایل بود؛ در دیگر زمینه‌های شعر همانند غزل، مثنوی، دوبیتی‌های پیوسته، رباعی و... نیز اشعار نابی سرود. او را در همان روزگار بزرگترین قصیده‌سرای معاصر بعد از "ملک‌الشعرای بهار" دانستند. وی با تصحیح "دیوان سلمان ساوجی" در سن 22 سالگی انتشار نخستین مجموعه شعر خود با نام "از کاروان رفته" که گنجینه ارزشمندی از شعر مفاخر فارسی است، تحسین تمامی صاحب‌نظران را نسبت به خود برانگیخت. او در میان اساتید خود از "محمدعلى ناصح" بهره‌های زیادی برد.
در سال‌های بعد با خلق آثار "پالیزان" و "از امروز تا هرگز" قدرت نویسندگی وی را در حد "رامبو" و "بودلر" ارزیابی نموده و دکتر زرین‌کوب در نقد کتاب "پالیزان" ضمن تمجید از محتوای این اثر اظهار داشت: «مهرداد اوستا با خلق این اثر، سبک جدیدی را به سبک‌های نگارش جهان افزوده است
ژان پل سارتر از وی به عنوان "یکی از متفکران برجسته مشرق زمین" نام برده ‌است. قصاید او با آثار ناصرخسرو، خاقانی و مسعود سعد پهلو می‌زند، ولی از نظر اندیشه آینه‌ی زمانه است و ترکیبات و استعارات تازه و بدیع در آثارش موج می‌زند

اوستا به تمامی دستگاه‌ها و گوشه‌های موسقی ایرانی آشنائی دقیق داشت و درست نیم ساعت بعد از زمانی که در تالار وحدت چشم از جهان فروبست، در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران کلاس "تاریخ موسقی" داشت
او در 17 اردیبهشت 1370 بر اثر عارضه قلبی درگذشت و پیکر وی در قطعه‌ی مشاهیر ادب و هنر ایران در تهران به خاک سپرده شد

استاد اوستا بیش از 40 اثر تحقیقی و یا تألیفی در زمینه ادبیات و هنر از خود به یادگار گذاشته که بیش از 20 اثر آن در زمان حیاتش منتشر گردید. مهمترین این آثار عبارتند از: "اندیشه فلاسفه شرق و غرب"، "روش تحقیق در دستور زبان و شیوه نگارش فارسی"، "رساله‌ای در فلسفه، منطق، روانشناسی واخلاق"، "روش تحقیق در زیباشناسی" و "نقد و بررسی افسانه‌های ملل" (در چندین جلد)، "منطق کلام حافظ" و "منطق کلام فردوسی"، "منطق کلمات"، "منطق حماسی مهابرات"، "نقد وبررسی آثار سنائی"، "تصحیح کلیات شیخ سعدی"، "تصحیح دیوان ابوسعید ابوالخیر"، "تحلیل نوروز نامه و رساله‌ی وجود عمر خیام‌نیشابوری"، "تحلیل فلسفی و علمی پیرامون اصول ادیان"، "لحن شناسی پیرامون آثار و افکار بزرگان سخن ایران"، "روش تحقیق در تاریخ هنر"، "تصحیح مجدد دیوان سلمان ساوجی"، "روش تحقیق در تحولات فکری و فلسفی در اروپا و آسیا"، "سیر مکاتب هنری در ایران"، "هدف هنر در شرق و هدف آن در اروپا"، "مکاتب هنری در شرق"، "مکاتب هنری در اروپا"، "مکاتب فلسفی در اروپا"، "مکاتب فلسفی در آسیا"، "هدف نهائی در شرق و غرب"، "کارنامه شعر معاصر"، "کارنامه نثر معاصر" و "تأثیر ادبیات ایران بر ادبیات جهان"، "اشک وسرنوشت
اینجا میتوانید یکی از نوشته های مهرداد اوستا را با نام " بازی با واژه های علمـی واکـادی میـک بی روح ساخـتن ارزشهای علمـی است "بخوانید

منابع

Friday, January 25, 2008

دکتر عبدالحسین زرین کوب

دكتر عبدالحسين زرين كوب
دكتر عبدالحسين زرين كوب در سال 1301 هجري خورشیدی در بروجرد ديده به جهان گشود. دكتر زرين كوب تحصيلات ابتدايي را در زادگاه خويش به پايان برد. سپس در كنار تحصيل در دوره متوسطه به تشويق و ترغيب پدر كه مردي متشرع و ديندار بود، اوقات فراغت را صرف فراگيري علوم ديني و حوزه اي نمود و ضمن تحصيل فقه و تفسير و ادبيات عرب، به شعر عربي هم علاقمند شد. گرچه تا پايان سال پنجم متوسطه در رشته علمي تحصيل مي كرد با اين حال كمتر كتاب تاريخ و فلسفه و ادبياتي بود كه به زبان فارسي منتشر شده باشد و او آن را در مطالعه نگرفته باشد. به دنبال تعطيلي كلاس ششم متوسطه در تنها دبيرستان شهر براي ادامه تحصيل به تهران رفت. اما اين رشته ادبي را برگزيد و در سال 1319 تحصيلات دبيرستاني را به پايان برد و با وجود آنكه كتابهاي سالهاي چهارم و پنجم متوسطه ادبي را قبلاً نخوانده بود در ميان دانش آموزان رشته ادبي سراسر كشور، رتبه دوم را به دست آورد. با بازگشايي مجدد دانشگاهها در سال 1320، دكتر عبدالحسين زرين كوب در امتحان ورودي دانشكده حقوق شركت كرد. با آنكه پس از كسب رتبه اول ،در دانشكده ثبت نام هم كرده بود، اما به الزام پدر، ناچار به ترك تهران شد. در همان ايام، علي اكبر دهخدا كه رياست دانشكده حقوق را به عهده داشت، از اينكه چنين دانشجوي فاضلي را از دست مي داد، اظهار تأسف كرده بود. سرانجام اشتياق به تحصيل بار ديگر او را به دانشگاه كشاند. در سال 1324، پس از آنكه در امتحان ورودي دانشكده علوم معقول و منقول و دانشكده ادبيات حايز رتبه اول شده بود، وارد رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران شد. به هر تقدير، عبدالحسين زرين كوب در سال 1327 به عنوان دانشجوي رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصيل شد و سال بعد وارد دوره دكتراي رشته ادبيات دانشگاه تهران گرديد و در سال 1334 از رساله دكتراي خود با عنوان (نقد الشعر، تاريخ و اصول آن) كه زير نظر بديع الزمان فروزانفر تأليف شده بود با موفقيت دفاع كرد.دكتر زرين كوب در سال 1330 در كنار عده ايي از فضلاي عصر همچون عباس اقبال آشتياني، سعيد نفيسي، محمد معين، پرويز ناتل خانلري، غلامحسين صديقي و عباس زرياب، براي مشاركت در طرح ترجمه مقالات دايرة المعارف اسلام (E1) طبع هلند، دعوت شد.دكتر زرين كوب در ايام تحصيل در تهران، چندي نزد حاج شيخ ابوالحسن شعراني بپرداخت و با مباحث حكمت و فلسفه، آشنايي بيشتر يافت. از همان روزگار با فلسفه هاي معاصر غربي نيز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نيز علاقمند گرديد. استاد كه از قبل با زبانهاي عربي، فرانسوي و انگليسي آشنا شده بود در سالهاي جنگ دوم جهاني، با كمك بعضي از صاحب منصبان ايتاليايي و آلماني كه در آن ايام در ايران به سر مي بردند، به آموزش اين دو زبان پراخت. در سال 1323 نخستين كتاب او به نام (فلسفه، شعر يا تاريخ تطور شعر و شاعري در ايران) در بروجرد منتشر شد، در حالي كه در اين هنگام، حدود چهار سال يا كمي بيشتر از تاريخ تاأليف كتاب مي گذشت.دكتر زرين كوب پس از آنكه به الزام پدر دانشكده حقوق را ترك گفت، به زادگاه خود بازگشت و در خرم آباد و بعد در بروجرد به كار معلمي پرداخت، كاري كه به تدريج علاقه جدي بدان پيدا كرد.در دوران معلمي، از تاريخ و جغرافيا و ادبيات فارسي گرفته تا عربي و فلسفه و زبان خارجي و حتي رياضي و فيزيك و علم الهيات، همه را تدريس كرد. دكتر زرين كوب پس از اخذ درجه دكترا، از سوي استاد فروزانفر، براي تدريس در دانشكده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 با رتبه دانشياري، كار خود را دانشگاه تهران آغاز كرد و به تدريس تاريخ اسلام، تاريخ اديان، تاريخ كلام و مجادلات فرق، تاريخ تصوف اسلامي و تاريخ علوم پرداخت. پس از دريافت رتبه استادي دانشگاه تهران (1339 ش) دكتر زرين كوب چندي نيز در دانشسراي عالي تهران و دوره دكترای ادبيات فارسي دانشگاه تهران و در دانشكده هنرهاي درماتيك به افاضه پرداخت. در سالهاي 1347 تا سال 1349 در آمريكا به عنوان استاد ميهمان در دانشگاههاي كاليفرنيا و پرنيستون به تدريس علوم انساني دانشگاه تهران انتقال يافت و در دو گروه تاريخ و ادبيات مشغول به كار شد.دكتر زرين كوب در 24شهريور , 1378 به دليل بيماريهاي قلب و چشم و پروستات درگذشت.آثار دکتر عبدالحسين زرین کوب

دو قرن سكوت - تاريخ مردم ايران پيش از اسلام - تاريخ مردم ايران بعد از اسلام - بامداد اسلام - كارنامه اسلام - ارزش ميراث - صوفيه - پله پله تا ملاقات خدا- سّر ني - با كاروان حله - پير گنجه در جستجوي ناكجا آباد

استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب، ادیب، مورخ، اسلام شناس، ایران شناس، محقق و نویسنده بزرگ معاصر در 27 اسفند ماه 1301 هجری شمسی در بروجرد چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در همان شهر به پایان رساند... ادامه مطلب

زرین کوب که در ابتدای دهه 60 "سر نی" را منتشر کرد، سلسله جنبان جریان جدیدی در مثنوی پژوهی و مولاناشناسی شد. او مولانا را به 750 سال قبل بازگرداند و واقعیات را منعکس کرد و با این کار از شروع های پرپیچ و خم و دشوار دوری کرد. زرین کوب در کتاب دیگرش "پله پله تا ملاقات خدا" نیز با وجودی که به منبع و ماخذ قابل اعتمادی دسترسی نداشته، اما با ذهن درخشان خودش چیزی در حد اعجاز آفریده است و مهمتر از همه اینکه او قلم عاشقانه ای هم دارد

دکتر قمرآریان فرزند عبدالوهاب آرین، همسر دکتر زرین کوب ، دارای درجه دکترا ازدانشکده ادبیات تهران و رساله(تز) خود را تحت عنوان" آیین مسیح و تاثیر آن درشعرو ادبیات ، فارسی" نوشت. دکترقمرآریان سالها مدیرهنرستان "هنرهای زیبای" دختران بود وچندین داستان از آثار خارجی را ترجمه وشعر نیز می سروده
منابع

Sunday, January 20, 2008

دکتر سید جعفر شهیدی


سیدجعفر شهیدی فرزند سیدمحمد سجادی که از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبی ایران به‌شمار می‌رفت، در سال ۱۲۹۷ هجری خورشیدی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. وی دوران تحصیل ابتدایی و اندکی از متوسطه را در بروجرد و سپس ادامه آن را در تهران به انجام رساند. شهیدی ابتدا به نام سجادی معروف بود که بعدها تغییر شهرت داده و با نام شهیدی در مراکز علمی و دانشگاهی شهرت پیدا کرد.


در فرهنگ ایران چهره هایی را می شناسیم که از آنان با پیشوند علامه یاد می شود. این چهره ها افرادی اند که دانششان محدود به یک رشته نیست و از سوی دیگر حتی اگر عمری را در تحصیل در علوم جدید و دانشگاهی سپری کرده اند، ریشه ای نیز در علوم سنتی و قدیمی ایران دارند.نخستین ادیبان دوره جدید ایران که با تاسیس نهادهای جدید و از جمله دانشگاه تهران نام آور شدند، همچون دهخدا، فروزانفر، همایی و دیگران چنین ویژگی داشتند.
این نسل در ایران نسلی تاثیر گذار بود و بسیاری از آثار تاریخی و ادبی ایران به کوشش همین نسل تصحیح و منتشر شد. در نزدیک به یک قرن از تاریخ علوم در ایران، ویژگی های این نسل به یک سنت علمی تبدیل شد، اما به نظر می رسد که پس از وقوع انقلاب بنا به دلایل گوناگونی که یکی از آن ها می تواند دخالت دولت در امر فرهنگ باشد، این سنت امتداد نیافت. سید جعفر شهیدی یکی از آخرین بازماندگان نسل علامه های ایرانی بود. شهیدی به تدریس در دبیرستان‌های تهران و همزمان به تحصیل و نوشتن پرداخت و سال ۱۳۴۰ مدرک دکترای ادبیات فارسی‌ را در رشته تاریخ و ادبیات از دانشگاه تهران دریافت کرد. او در دانشگاه تهران نیز از محضر بزرگانی چون فروزانفر و دهخدا بهره گرفت. شهیدی به تدریس در دبیرستان‌های تهران و همزمان به تحصیل و نوشتن پرداخت و سال ۱۳۴۰ مدرک دکترای ادبیات فارسی‌ را در رشته تاریخ و ادبیات از دانشگاه تهران دریافت کرد. او در دانشگاه تهران نیز از محضر بزرگانی چون فروزانفر و دهخدا بهره گرفت. شهیدی هنوز وقتی خیلی جوان بود با دکتر محمد معین صاحب فرهنگ معین آشنا شد و با معرفی او به عنوان همکار دهخدا در لغت نامه دهخدا به فعالیت مشغول شد و رفته رفته به عنوان همکار اصلی و سپس به عنوان معاون موسسه دهخدا و بعدها مدیر موسسه به همکاری با این موسسه پرداخت و پس از فوت دهخدا و معین این کار را تا روزهای پایان عمرش ادامه داد و در واقع ادامه لغت نامه دهخدا با کوشش او ممکن شد و لغت نامه اولیه دهخدا تکمیل شد، اما کار بزرگ دیگری را نیز ادامه داد که در همان سنت استاد – شاگردی ایرانی از آن می توان یاد کرد . فروزانفر که به شرح مثنوی مولوی می پرداخت تا پایان عمر موفق به شرح بخشی از مثنوی شد که در سه جلد منتشر شد و شهیدی که از اهمیت کار فروزانفر آگاه بود و رابطه نزدیکی با او داشت کار او را ادامه داد و سه جلد دیگر بر آن افزود و هم اکنون یکی از بهترین و ادبی ترین شرح های مثنوی در اختیار علاقه مندان مولوی است.
اگرچه مهم ترین آثار شهیدی در حوزه ادبیات و زبان فارسی را باید اهتمام او به کامل کردن لغت نامه دهخدا، همکاری در تدوین فرهنگ معین و شرح مثنوی دانست، اما او در زمینه تصحیح متون هم دستی داشته و چند اثر مهم ادبی را تصحیح کرده است که از آن جمله می توان به "شرح لغات و مشکلات دیوان انوری" که انجمن آثار ملی در سال ۱۳۵۸ آن را منتشر کرده است و تصحیح "دره نادره" اثر میرزا مهدیخان استرآبادی، که انجمن آثار ملی آن را در سال ۱۳۴۱ چاپ کرده است اشاره کرد که در همان سال موفق به دریافت جایزه سلطنتی که مهم ترین جایزه کتاب در آن سال ها بود، شد.
او گذشته از تصحیح کتاب های قدیمی، در زمینه آموزش زبان فارسی نیز کوشش هایی کرد و مقاله های مختلفی را درباره آموزش زبان فارسی و همچنین حوزه های مختلف ادبیات نوشت که در کتاب "ازدیروز تا امروز" توسط نشر قطره منتشر شده است. شاید بتوانیم بگوییم مهم ترین و موثر ترین بخش تالیفات دکتر سید جعفر شهیدی در این حوزه است. این اهمیت هم به خاطر تجدید چاپ های متوالی کتاب های اوست و هم به لحاظ حجم آثار او. بیشترین استقبال هم از این نوع آثار شهیدی به عمل آمده است. البته این استقبال دلایل حکومتی هم می تواند داشته باشد که به بخشی از این آثار روی خوش نشان داده است، اما همه اش هم به خاطر این نیست. شهیدی در این بخش از آثارش کوشش کرده است با خرافه زدایی های رایج که در حاشیه شخصیت های دینی شکل می گیرد به نوعی از تاریخ نگاری دست یابد که چهره واقعی شخصیت های دینی را بشود از ورای آن دریافت و به گواه محققان تاریخ اسلام او بنیان گذار مکتب تازه ای در تالیف تاریخ اسلام است.او اگرچه بیش ترین کوشش هایش در حوزه تاریخ به تاریخ اسلام اختصاص یافته است، اما دو جلد کتاب نیز با عنوان "جنایات تاریخ" تالیف و منتشر کرده است.
ادامه مطلب

جعفر شهیدی از سال ها پیش رئیس موششه دهخدا، که مسئولیت چاپ و به روز کردن لغت نامه دهخدا را برعهده دارد، بود. او از دوره جوانی و در زمان حیات علی اکبر دهخدا در این موسسه مشغول به کار بود و در دوره ریاست محمد معین بر این موسسه، معاونت او را بر عهده داشت. آقای شهیدی همچنین از همکاران آقای معین در تدوین فرهنگ فارسی معین بود. ادامه مطلب

Wednesday, December 26, 2007

زبان, هویت قومی یا انزوا

این پست تقدیم به آقای ابراهیم خدایی
آقای ابراهیم خدایی نوشته اند که
سلام
.. خبرگزاری ایرنا در گزارشی روشنگرانه!!! زبان مردم شهر من (دورود و بروجرد را) "فارسی محلی" نامید و آن را "لری" ندانسته است. مطلبی در این باره نوشته ام خوشحال می شوم نظر شما را هم بدانم.. در ضمن این گزارش محدوده گویش لری را منحصر به مناطق مابین پلدختر و خرم اباد دانسته است
..برای اعتراض به این مساله چه راه حلی پیشنهاد می کنید؟
ابراهیم خدایی; پاسخ به ایرنا
دیدگاه من
با سلام من مطلب ایرنا و جواب شما را هم در پاسخ به این گزارش مطالعه کردم
به نظر بنده این گزارش از چند جنبه حائز بررسی است
جنبه علمی تحقیقی
نویسنده (کارشناس فرهنگ و زبانهای باستانی) یک گزارش کاملا غیر علمی تهیه کرده اند چون گفته های ایشان نشان میدهد که این گفته ها پایه و اساس تحقیقی ندارند یعنی پارادایم که اصولی ترین رکن و اساس یک کار تحقیقی است در این نوشته ها وجود ندارد
هیچگونه منابع معتبری که نویسنده به آنها استناد کرده باشد وجود ندارد پس این سخنان بی پایه و بی ارزش تلقی خواهند شد
گفته ها کاملا یک نظر شخصی و صلیقه ای بوده و به نظرم ارزش پردازش و بررسی ندارند
وقتی میتوان از یک پژوهش در جهت انقراض یک هویت فرهنگی دل نگران شد که پژوهشگر مقالات مهم و معتبری در سطح جهانی ارائه داده باشد و نکته دیگر اینکه پژوهشگر با چه دیدگاهی موضوع مورد مطالعه را مورد نقد و بررسی قرار میدهد، گاهی یک موضوع از جنبه های ویژه مورد تحلیل قرار میگیرد که می بایست در صدد یافتن راه حل آن مشکل برآمد و چاره اندیشی کرد، واین کار تحقیقی سازنده هست، ولی گاهی اوقات فقط غرض ورزیهای شخصی عامل اصلی میباشد ولی اگر جهالت ناشی از استبداد عقبه این تفکر باشد باید فهمید که ریگی توی کفش بانیان این پروژه هاست
جنبه تاریخی
قوم لر دارای پیشینه کهنی از نظر تاریخی میباشد و یکی از واضح ترین دلائل، آثار باستانی این بوم و اقلیم میباشد و همچنین هنر و دانشی که این قوم داشته اند و مسلما زبان اولین ملزومه این پروسه میباشد پس لرها از دیر باز تا به امروز این میراث مادری و فرهنگی را یدک کشیده اند و یقین بدانید تا جوانان فهیم لر زبان زنده هستند از این هویت فرهنگی دفاع خواهند کرد و در حفظ و اشاعه آن گام بر خواهند داشت، وانگهی اگر پیشترها بود میتوانستیم احساس خطر برای گوشه گیری و نهایتا انقراض وزوال این هویت قومی (زبان) از طرف سیستمهای استبدادی کنیم ولی امروزه چنین نیست چون با در دست داشتن امکانات ارتباطی مثل اینترنت و همچنین مدیا ها این فرض بی اثر و کم رنگ خواهد شد
جنبه تکاملی
پر مسلم هست که هر موجودیتی در این عرصه حیات مسیر تکاملی دارد و فرهنگ و آداب، رسوم و سنت و... از این قاعده مستسنی نیستند، زبان گویش و نگارش نیز همین مکانیزم را طی میکند پس واضح هست که شاید زبان لری نیز دستخوش تغییراتی شده ولی اساس و شالوده آن محکم واستوار بعنوان یک زبان پر هجائی و آوائی فخر میفروشد
تمامی زبانها پایه و اساس دیرینه و مشترکی داشته اند ولی بعدها به سبب پروسه تکاملی اشتقاق یافته اند و لغات مشترک بین زبانها واضح ترین شاهد این مدعاست، حال میبینم که زبان لری یکی از همین زبانهای منطقه است که به جرات (و نه از روی احساس) میگویم که یکی اززبانهایی هست که بیشترین مرز مشترک را با زبانهای دیگر دنیا دارد در این باب از دوستان لر زبان که در کشورهای مختلف دنیا زندگی میکنند میخواهم که در این راه گام بردارند و لغات مشترک در زبان لری را با آن کشور مورد بررسی فهرست کنند تا روشن گردد که چه میراث بزرگی را ما لر زبانان داریم ولی مورد بی مهری و تهاجمی که فقط ناشی از بی دانشی و کینه توزیهای برگرفته شه از سیستمهای دیکتاتوری و استبدادی با افکار دکماتیستی و لمپنیزم میباشد قرارگرفته
متاسفانه باید بگویم در تمامی سیستمهای حکومتی از دیرباز تا به امروز کشور ایران مورد بی مهری نظامهای مستبد و دیکتاتور بوده پس جای تعجب نیست اگه هر تازه به دوران رسیده و بی سواد ی اظهار لحیه کند و نوکر صفتی و بادنجان دور قاپچینی خود را به اربابان مفت خورش نشان دهد. ولی این آقایان نمیدانند ونمیخواهند بدانند که پروسه دموکراسی و توجه به حق و حقوق دیگران دیگر صلیقه ای و خاص یک منطقه نیست و تمامی ملل، اقوام و ملیتهای دنیا خواهان احقاق حق خود میباشند و این نه به معنای حس تجزیه طلبی بلکه رعایت حق و حقوق شهروندی هر قومی است ولی همانطور که که گفتم حاکمان مستبد جز جلوی چشم خویش را نمیتوانند ببیند و هیچگاه نمیتوانند بفهمند که حق مسلم اقوام چیست و چون سواد کافی ندارند تنها راه وچاره را در سرکوب اقوام و فرهنگ آنها میبینند، امروزه هم در ایران آنچه زیاد هست سینه چاک کن های درگاه ارباب که مثل کرمهای بیمار در لجن وول میخورند هر از گاهی هم مثل سگهای وفادار با یک لقمه نان خشک و تازیانه دم خود را برای اربابان تکان میدهند. فراموش نکنیم فقر فرهنگی حاکم بر جامعه ایران را، چرا که در کشورهای پیشرفته همه دست به دست هم داده و در صدد احیای این میراثهای فرهنگی و هویتی (زبانهای منزوی شده) میباشند و آنها را بعنوان یک تاریخ، هویت، فرهنگ و میراث بزرگی به دور از هر گونه تعصبی قلمداد میکنند ولی در کشورهایی که هنوز استبداد، بی سوادی، توهین، مزدور پروری بیداد میکند چیزی جز این سرکوبها عاید مردمش نخواهد شد
در گذشته به ما آموخته بودند که سنگ بزرگ برداشتن نشانه نزدن است، بعدها آموختیم که سنگهای بزرگ را میشود تکه تکه کرد و بعد آنها را زد و این طرز تفکر چقدر مفید واقع خواهد شد البته اگر در مسیر درست برای رسیدن به یک آرمان و هدف بزرگ و با ارزش قرار گیرد ولی اگر در جهت نابودی هویت یک قوم به کار رود اثرات آتی ان جبران ناپذیر خواهد بود. حال بایستی فهمید که خودکامگی و استبداد مسیر دوم را پیشه میگیرد و میخواهد با تکه تکه کردن فاکتورهای هویتی یک قوم، آن را ناچیز و نهایتا نیست کند و اگر بخواهی نقد و گفتگو کنی بلافاصله از راههای سیستماتیک پوپولیستی استفاده میشود و انگ تجزیه طلبی به شما زده میشود و اولین قشری که جلوی شما قد علم میکند طبقه بی سواد و متعصب خواهند بود که ممکن است حتی مخالف نظامهای دیکتاتور و خودکامه باشند ولی دراین باب با هم مرز مشترک دارند و از مستبدین, نا خواسته دفاع میکنند. مگر این نیست که آمار نشان میدهد سالیانه قریب به چهل زبان در دنیا منزوی میگردد ولی این انسانهای با شرف و فهیم در کشورهای جهان اول سالیانه میلیاردها دلار هزینه تحقیقات میکنند تا نه تنها از انقراض این زبانها جلوگیری کنند بلکه آنها را احیا کنند و به عنوان یک هویت ملی و تاریخی از آن دفاع کنند ولی چه میشود گفت که در کشورهایی مثل کشور خودمان آنقدر مردم آلوده ستم پروری و ارباب نوکری شده اند که نه تنها گامی در جهت ارتقاء این زبانها به عنوان بخشی از تاریخ و هویت ملی قشری از مردم ساکن در ایران بر نمیدارند بلکه با تنگ نظری هر چه تمام تلاش میکنند که آنهارا تکه تکه و نهایتا محو کنند و این نشانی دیگر از مشکلات و بدبختیهای حاکم بر جامعه ایران هست
ولی خوشحالم که میبینم هستند جوانان زیادی که زبان مادریشان را با افتخار باور دارند و به آن میبالند . برای مثال ذکر کنم که دامنه معنایی زبان لری به اندازه ای است که بسیاری از افعال و اسمهای فارسی، در همین زبان لری، برای حالتها و دلایل انجام آن، فعل ها و اسامی متفاوت وجود داردمثلا
قله کوه (فارسی
دن(لری)= بلندی کوه که دراز هم باشد
دچ(لری)= بلندی کوه که تیز و برنده باشد
ُچوِک(لری)= بلندی کوه که توسط انسان ساخته شده باشد
برگ(لری)= بلندی کوه که تپه مانند باشد
برز(لری)= بلندی کوه
پارس کردن سگ(فارسی
آئوالور(لری)= پارس کردن وقتی که سگ حیوانی دیده باشد
نییزه(لری)= پارس کردن وقتی که سگ مریض باشد
زییره(لری)= پارس کردن وقتی که سگ را کتک بزنی
چلئنه(لری)= پارس کردن وقتی که سگ گرسنه باشد
پاس(لری)= پارس کردن وقتی که سگ نقش نگهبانی دارد
و یا هنگام بارش باران بسته به مقدار و حجم بارندگی و شدت رعد و برق اسامی از قبیل ِِِ شِرق وِِ رِِم - گِرم و هور- تیف و تَف -نِم و نول- تش بریق-رفت- شُره- تِله - ژیله و ... وجود داردو یا برای فردی که شکمو هست بسته به رفتار و شخصیت فرد شکمو این اصطلاحات وجود دارند؛
چنوک= کسی که به غذا ناخنک میزند
موسَل= کسی که برای غذا موس موس میکند
لمو= کسی که تنبل است و فقط به خوردن فکر میکند
چلیس = کسی که دور و بر دیگران میگردد و دهنش آب میکند تا به او غذایی بدهند
اشکمو= پرخور
نوشکَل= کسی که ولگردی میکند و موقع غذا خوردن سر میرسد
اینها فقط چند مثال بودند و از این اصطلاحات در زبان لری کم نیستند.من در یکی از قطبی ترین کشورهای دنیا زندگی میکنم ولی کلماتی را میبینم که با همان مفاهیم و معانی در زبان لری وجود دارد حال آنکه در زبان فارسی وجود ندارد که در مجالی دیگر آنها را فهرست خواهم کرد
هشدار
یکی از محاسن این گزارش تلنگری است که به افراد مسئول در قبال این ارزشهای فرهنگی و هویتی میزند که توجه بیشتری برای اشاعه آن مبذول دارند چرا اگر ما هوشیار باشیم و بتوانیم این زبان را از گفتاری به نوشتاری توسعه دهیم نه تنها از انزوای آن جلوگیری کرده ایم بلکه در صدد احیاء آن گام برداشته ایم به نظرم، روشنفکران و روشنگران عرصه های فرهنگی در مناطق مختلف لر نشین باید روشنگری کنند و آگاهیهای لازم را به جوانان و قشرهای تحصیل کرده مخصوصا در مناطقی که نسبت به زبان لری و مادری خویش بی توجهی نشان میدهند، بدهند

Thursday, November 22, 2007

شاهمیرزا مرادی


سرنا: شاهمیرزا مرادی
دهل: شاهرضا مرادی





متاسفانه آهنگهای رقص دوپا- سنگین سماء(ساز و تنبک) و رقص سنگین سماء (ساز دهل) بعلت حجم بالا قابل شنیدن و یا دانلود نمی باشند ولی بقیه آهنگها را میتوانید بشنوید و یا دانلود کنید
کلیپ ویدئویی شامیرزا مرادی

Saturday, November 10, 2007

استاد مسعود بختیاری - بهمن علاالدین

مسعود بختیاری
استاد بهمن علاء الدین (مسعود بختیاری) در ۲۰ مهر سال ۱۳۱۹ در منطقه لالی از توابع مسجد سلیمان به دنیا آمد
دوران دبستان را در مدرسه " فردوسي" و دوران دبيرستان را در دبيرستان " اميركبير" مسجدسليمان سپري كرد. علاءالدين پس از سال‌ها خدمت در آموزش و پرورش و تدريس در مدرسه‌هاي باغ ملك و مدرسه راهنمايي "ماندانا" (شهيد شجرات) اهواز در مهرماه سال 73 بازنشست شد و سال 79 از خوزستان به كرج نقل مكان كرد. او بر مقام‌هاي موسيقي بختياري و آوازهاي بختياري به‌طور كامل مسلط بود و همه شعرها، تصنيف‌ها و ملودي‌هاي موجود در آثارش ساخته‌ي خود اوست. آلبوم‌هاي "مالكنون"، "هيجار"،" تاراز"، "برافتو" و " آستاره" از آثار اوست. بهمن علاء الدین مشهور به مسعود بختیاری سرودن ترانه های بختیاری و فارسی را از نوجوانی آغاز کرد و از همان زمان نیز فراگیری موسیقی را جز برنامه کاری خود قرار داد. علاء الدین به اندازه ای در سرودن ترانه های بختیاری و ترکیب آنها با موسیقی پیشرفت کرد که عده زیادی از صاحبنظران وی را احیا کننده ادبیات بختیاری می دانند, از سوی دیگر صدای دلنشین ترانه سرای بختیاری در خواندن سروده های خود، سالیان متمادی روح بخش اشعار بختیاری بوده است وی که صدای اشنایش سالها به موسیقی بختیاری رونقی داده بود در شامگاه پنج شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۵ دیده از جهان فروبست
منبع : خبرگزاری مهر
آلبوم مال کنون، خواننده مسعود بختیاری
چوپی و گلم ای
گل باوینه
گلم ای
مقام کهگلویه ای با تار
مقام دهکردی
نامدار خان
شلیل
سوزه

بار اله سی کی باهارونه تیاهت
ای گلا باوینه سی کی ایدراهه
ندونم سی چه منه ای همه مردم
بخت مو چی شوگاره چینو سیاهِ
ری دلم سنگینه غم دل بی قراره
روز و شو تیام ایگوی اور بهاره
آخه تا کی چینو وا تهنا بمهنم
حرف مردم سی دلم چی نیشت خاره
بهار اِوی با گل گندم
مو تهنا با درد دل مندم
شو و رو دل چینو ایناله
تا که چی لاله داغ دل دارم
گل بوستون تِی مو دی خارِ
مه و استاره نی به شوگارم

****
گل نازدارُم مه شوگارُم
بیو بیو که دلم سیت تنگه
ندونم تا کی دلت چی سنگه
بهار اُوَی با گل گندم
مو تهنا با درد تو مندم
ولم کردی با دل پر دردم
دلم خینه دی ز حرفا مردم
گودی که با بهار اییام سی چه پَ نی یویی
حالا دیه باور ایکنم که تو بی بفایی
ز دیرت رَدم مکن تو چینو گل نازدارم
بیو که بی تو دیه مه رده ز ای شوگارم
.................................
برافتو...................... ترجمه فارسی ترانه برافتو
بــِوین حالا..................... ببین حالا
دست به یَک دادِن............. همیاری کرد ن
جون سی یَک دادِن............ جان برای هم دادن
چَندی آسونه.................... چقدر آسونه
بــِوین حالا...................... ببین حالا
وختی با یَک بوویم............ وقتی با هم باشیم
رُوندنه دِشمِن.................. راندن دشمن
چَندی آسونه ...................چقدر آسونه
دیــِه شَو ِ تاریک .............بار دیگر، نیمه‌های شب تاریک
سی دیدن صُو ................برای دیدن صبح
تی به رَه مَنِشین.............. چشم به‌راه منشین
ای‌بَرت خَو ...................خواب تو را خواهد برد
حالا ئتری ....................حالا می‌توانی
دی نگو نئترم ...............دیگه نگو نمی‌توانم
خُت وُری بــِدِرَو........... خود بلند شو
گئو چی اَفتو................ ای برادر مثل آفتاب

Friday, September 21, 2007

همدنگ - همراز

دست چینی از ترانه های لری



آلبوم همدنگ: خواننده گروه کر


-----------
-----------


آلبوم همراز: خواننده گروه کر




Monday, September 10, 2007

ایرج رحمانپور

ايرج رحمان‌پور
فرهنگ اقوام ايران‌زمين را دريابيم، چراكه به‌زودي از حافظه‌ها پاك میشود يك ترانه‌سرا و خواننده‌ي موسيقي محلي معتقد است، دورشدن از فرهنگ و هويت، بالاترين تهديد براي يك ملت به‌شمار مي‌رود.ايرج رحمان‌پور، در گفت‌وگويي با خبرنگار بخش موسيقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در منطقه‌ي لرستان، تاكيد كرد: اگر بناست فرهنگ، هنر، ادبيات و هويت خود را در ايران‌زمين دريابيم، توجه به موسيقي، نواها، شعرهاي محلي، قصه‌ها و... ضرورت دارد مورد توجه باشد، درغير اين‌صورت ديري نخواهد پاييد كه از حافظه‌ها حذف و زدوده مي‌شوند.او با اشاره به ريشه و پايگاه فكري غم در اشعار و آواهاي لري عنوان كرد، غم همراه تاريخي سرزمين ما و ناله‌هاي تاريخي يك قوم است كه در فرهنگ، ادبيات و حتا چهره‌ي مردم لر همواره نمايان بوده و نشات گرفته از سرنوشت آن‌هاست.وي افزود، قوم لر و سرزمين آن‌ها همواره در طول تاريخ جولانگاه حمله‌هاي اقوام، قبايل و كشورهايي بوده كه هراز چندگاهي اين سرزمين را مورد هجوم قرار داده‌اند. اين منطقه بارها ويران شده و دوباره ازنو شكفته شده است.اين خواننده‌ي موسيقي لري و لكي اظهار داشت: وجود تاريخ ناگوار در سرگذشت يك قوم در ادبيات و شعر آنها نمود خواهد داشت و شايد با نگاهي به رفتار ساكنان اين منطقه بتوان به سرگذشت تلخ مردمان آن پي‌برد.وي گفت: شادي كه امروزه ديده مي‌شود شادي عميقي نيست؛ اگر بشود شادي را واقعي كرد و در حين شادي اشك شوق از چشمان جاري شود، مي‌توان گفت شادي واقعي حاصل شده است.ايرج رحمان‌پور با ابراز اينكه غم در شعرها و آواهاي لري جنبه‌ي اجتماعي دارد و فردي نيست، تصريح كرد، هنرمند يك آيينه است و ضرورت دارد متاثر از جمع باشد؛ اگر اين‌گونه نباشد، هنرش يك كار شخصي است و مخاطب مردمي نخواهد داشت.اين ترانه‌سرا و خواننده تصريح كرد: با توجه به ركودي كه در ادبيات گذشته بوجود آمده بود و معتقدم موضوعاتي كه به آن پرداخته مي‌شد بيان دردها نبود و علاوه بر آن تكراري و شايد بتوان گفت موسيقي وارداتي بود در ابتدا به تغيير موسيقي پرداختيم.او اضافه كرد، به‌لحاظ مضمون، شكل، سازبندي و... تغييراتي را ايجاد كرده و از زبان‌هاي لري، لكي و بختياري كه مورد توجه نبودند، استفاده كرده است.اين هنرمند لرستاني با اشاره به نقش ادبيات و موسيقي در يك جامعه گفت: ادبيات موسيقي همواره راه بهتر و شيواتري براي بيان يك موضوع است؛ چراكه لايه‌هاي بيشتري از جامعه را نمايندگي مي‌كنند و ضرورت دارد كه همه داشته‌هاي فرهنگي يك قوم را شكل و گسترش دهند.رحمان‌پور اذعان كرد، در اين سال‌ها نوعي قطع ارتباط بسيار ويران‌گري باگذشته صورت گرفته و اغلب با هويت خود بيگانه شده‌اند؛ همين امر باعث مي‌شود جامعه با ادبيات دم‌خور نباشد و از فرهنگ خود، روزبه‌روز فاصله مي‌گيرد.وي متذكر شد: اين فاصله به حدي رسيده كه امروز درك شعر و نوع گويش برخي اشعار براي عده‌اي سنگين است.او معتقد است، هرچند به‌كار بردن اين ادبيات سنگين است، اما با تكرار مرتب آن باعث آشنايي مخاطب با هويت خود مي‌شود.وي گفت: اگرچه امروز به‌سرعت در حال جهاني‌شدن هستيم؛ اما جهاني‌شدن هيچ منافاتي با هويت و فرهنگ ندارد؛ آنجاست كه در دهكده جهاني اگر با فرهنگ خود غريبه باشيم عضو كر، لال و كوري خواهيم بود كه از ديگران بشنويم، بياموزيم و رفتار كنيم، در صورتي كه مي‌توانيم حرف‌هاي بسياري را خود براي گفتن داشته باشيم.او كه مي‌گويد به‌خاطر نبود حمايت‌هاي مسوولان فرهنگي كشور قادر نبوده است آلبوهاي موسيقي‌اش را منتشر كند، ‌با اشاره به نحوه‌ي همكاري مسوولان با هنرمندان يادآوري كرد، متاسفانه در بخش موسيقي حمايتي كه بايد وجود داشته باشد نيست و برخي متوليان فرهنگي هم با موسيقي بيگانه‌اند و امكاناتي كه وجود دارد در اختيار هنرمندان قرار نمي‌گيرد
منبع خبر; ایسنا
ترانه های لری
آلبوم آینه اشک: خواننده ایرج رحمانپور


.........

آلبوم ستین اشکسه: خواننده ایرج رحمانپور




شعر دلم تنگه برای افرادی که به کام اعتیاد گرفتارند

لری............................... فارسی

دلِم تّینّ ِدلِم تّینّ .................. دلم تنگه دلم تنگه
دواره هم ِدلِم تّین................. دوباره هم دلم تنگه ّ
دِ دسه اُ دله سختی ............. ز دست این دل سخت
که یا مرده یا دِ سّّینّ ............ که یا مرده یا از سنگه
دِ ای دیر وخت ایواره .......... در این غروب دیر وقت
نه تاریکی نه روشنایی...... .. نه تاریکی و نه روشنایی
زنی پشتِ سرش پائی............. زنی پشت سرش پائید
براور رنجیا بی بر .......... در برابرش رنج های بیهوده
دیار پشت سر حالی ................ دیار پشت سرش خالی
زنی دل ناگرو می رّت ............. زنی دل نگران می رفت
گونایاش ِرفت خینالی ........ گونه هایش سراسر خون آلود
دِ لیل و ویلِ یادِ زن ......... در تاریک و روشن خاطره زن
ایلی وا تال و وا تمک..................... ایلی با تار و تمبک
دِتِ دایم ِبووی می حن....... ترانه عروسی را می خواندند
سواری کج کلو و گُرج......... تکسواری کج کلاه و قبراق
حِلو تا اوریا می وّن .............. تا بال ابرها اسب می راند
براوّر رنجیا بی بر ............ در برابرش رنج های بیهوده
دیار پشتِ سر حالی ................... دیار پشت سر خالی
زنی دل ناگرو می رّت ............... زنی دل نگران می رفت
گونایاش ِرفت خینالی ......... گونه هایش سراسر خون آلود
براور شو، شووی هی چی دوار سی ... شب پیش رو شبی همچون سیاه چادر
ایلی نی و سُواری نی ............. نه ایلی بود و نه سواری
دِ حالی پشت سر ایسه ............ از خاطرات گذشته اکنون
خرآوه بی صحاوی هی ....... خرابه ای بی صاحب مانده بود
سِتین اِشکِسه یه لا ................ ستون شکسته یک طرف
حونمو پشکِسه یه لا ............. خانمان ویران شده یک سو
پیا دردِ گرو زّشه ............. مرد گرفتار دردی ناعلاج شده
چنو بی دس ،چنو بیمار..... آنچنان بی دست و آنقدر بیمار که
که نتونه جنازه خوشه بکشه .... توان کشاندن جنازه خودش را هم ندارد
ِدلِم تّینّ ِدلِم تّینّ ........................ دلم تنگه ، دلم تنگه
دواره هم ِدلِم تّینّ ....................... دوباره هم دلم تنگه
براور رنجیا بی بر ............... در برابر رنج های بیهوده
دیار پشت سر حالی ............... دیار پشت سر خالی است
ملوله آسِمو امشو .................. آسمان ملول است امشب
برف و بارو و بیماری!؟.... .... .. برف و باران و بیماری!؟
.....................................................

.........


آلبوم گل آتش خواننده: ایرج رحمانپور


-----------------------------------------------

دسمه بئیر تا بکه گل او تل حشک دار و دشت
تو چی میل زنه منه چی خی د رگیام بگرد
شو بیار تا سر بنیم زاربزنیم سیت بگریویم
ره بونم رو رود خی وار جنگ د چشات
باریه برف او زئیه باد، باد بی رحم طوفونی
شل شکت، میزنم زار سر رهیا سرگردونی
گرمه دست یادگاری تش تژگایا قدیمه
مخمل صدات نشونی پیونی تونو نسیمه
نه د دل آز نه د لار جو نه د پایام تاو رته
دسمه بئیر او بوحو سیم بیت کوچ تا بئینم خاو رته

...
ترجمه فارسی شعر دستمو بگیر
...

دست در دستانم بگذار تا شکوفه کنند سر شاخه های در و دشت
و تو چون امید زنده ماندن، همچو خون توی رگهایم بگرد
شانه هایت را بیاور تا سر بگذارم و زار زار برایت گریه کنم
و راه بیاندازم رود خونبار( با اشک هایم) با اینکه توی چشمهایت سر جنگ داری
باریده برف ، وزیده باد، باد بی رحم طوفانی
خسته و کوفته، میزنم زار ، سر راههای سرگردانی
گرمای دستهایت یادگار آتش آتشکده های قدیم است
صدای مخملینت نشانی از پیوند تو با نسیم است
نه توی دلم طاقت، نه توی بدنم جان، نه پا هایم توان رفتن دارند
دستمو بگیر و برایم شعر کوچ را بخوان، تا ببینم خواب رفتن را


-----------------------------------------------

-----

آلبوم سفر امید: خواننده: ایرج رحمانپور





آلبوم بهار باد، خواننده ایرج رحمانپور


نوازنده
ويلن و ويلن آلتو و عود : ارسلان كامكار
- ويلن : رضا عالمي ، همايون رحيميان
ويلنسل : كريم باقري
تار و سه تار : شهريار فريوسفي
سنتور : اردوان كامكار
ني : شهاب فياض
تنبك و دهل : بيژن كامكار
سرنا : سيد جلال محمدي
كمانچه : علي اكبر شكارچي

روي الف بهارباد

روی ب برداشتي از علي دوستي ، ترانه برف رنگارنگ ، ترانه عروسي ، باده محبت


فضای اول

فضای دوم

فضای سوم- اردیبهشت

کله باد4

کله باد5

مستان

سیت بیارم1
سیت بیارم2

کله باد ( بهار باد
اشعار زیر از سروده های زنده یادان؛ ترکه میر آزادبخت و ملا حقعلی سیاهپوش (که هر دو از افتخارات ناشناخته ادب و هنر لرستان و غرب ایران هستند) می باشند که خواننده توانا و شاعر خوش ذوق لرستان ایرج رحمانپور در آلبوم بهار باد و با آهنگسازی علی اکبر شکارچی، از این اشعار استفاده کرده است ابتدا در غیبت باد بهار آور ، شاعر با وصف تیرگی های زمستان، باد را به وزیدن فرا میخواند( فضای اول) و بعد در فضای دوم باد تقاضاهای شاعر را اجابت کرده و می وزد، سپس از باد جاودانه ماندن تقاضا میشود ودر آخر در سرود اردیبهشت ( ؟- ایرج رحمان پور-) بر زیباییهای باد تاکید میشود

منبع: ایرج رحمان پور

ترجمه شعر لری کله باد ( بهار باد

خواننده: ایرج رحمان پور

فضای اول

شاعر: ترکه میر

بر گذرگاهت ایستاده ام و تو را میخوانم

ای که باران پیشینه مهر و موم توست

و رگبارهای تند نشان پادشاهی پدران تو را دارند

شکوه شکوفان سرشاخه های شکر ریز

ای دست گل نشان مزارع منتظر

انجماد برکه ها زخم عمیق تیغ بران تو بر پیکر دارند

و قله ها برف های مانده با رویای دست بلند تو بر باد میدهند

بره آهوان تردینه های چرای خود را

در گستره مغیلان زرد گم کرده اند

تراشه تنداب شیب آبشاران

گرد نواری است منجمد، جادوی طلسم یخ

سر سبز غزال چر علفزار

در کفن کافوری مرگ به خواب رفته است

چه کند شقایق در این میانه؟ اگر که خونین

جامه چاک نکند و نیفتد بر خاک

آنجا که نسرین در نهانگاه تابوتی یخین

بی نشان گم میشود

گوش فرا ده ای عابر معابر منتظر

تو را میخوانم

فضای دوم
شاعر: حقعلی سیاهپوش

رستاخیز عبور را بنگر

از اعماق، از دره ها

بهار باد می وزد

زنجیر زربفت انجماد می گسلد

و زمهریر چنین زور بازویی را تاب نمی آورد

بشیر پادشاه سبز

بر قله های فتح می خواند

بر می دارد از بلندا بیرق انجماد

و علف دختری است با گردن آویزی در دانه

گل برقامتی رنگارنگ دست می افشاند

و هر پرنده آوازی است در پرواز

آهوان می رمند در هیاهوی دوباره

و چمن وآبشار پیوند را زمزمه میکنند

فضای سوم

اردیبهشت

جاودان باد صدایت بر بلندیهای بادگیر

در هم پیچ کمند ستیزه جوی مه گرفته را

دیوانه کن مرغان از شوق دیدار گل

سینه سینه گل از دل گل بنمایان

موج موج انجماد فرو می ریزد

و سیلابی سرد، رود رود تا ژرفای دشت

ستیغ سربلند سوسنان صف بسته را سان می بیند

و تا اعماق پر درخت پیچک ها تاب میخورند

گلی به ناز میان بر بسته

گلی به زیبایی نقاب در کشیده

روح زمان دشتی است آشکارا

به گل آراسته

خشکی، دریا وآنجا که آفریدگاران خارها آرمیده بودند
تنها گل است
و دیگر هیچ

Tuesday, August 28, 2007

ملک محمد مسعودی

ملک محمد مسعودی

ملک محمد مسعودی در بهمن ماه 1331در شهرستان بروجن از توابع استان چهار محال وبختیاری دیده به جهان گشود وی تحصیلات ابتدایی را در همان شهر ومتوسطه را در اصفهان به اتمام رسانید سپس وارد دانشسرای عالی تربیت معلم گردیدودر رشته زبان انگلیسی فارغ التحصیل شد وی مجددا به دانشگاه رفت ودر رشته مهندسی بهداشت فارغالبحصیل شد مدتی افتخار شارگردی استاد عالیقدر تاج اصفهانی را داشته است واز محضر استادانی نظیر علی خان ساغری وحسن کسایی .استاد نعمت ستوده کسب موسیقی کرده است وپس از مدتی به تهران می رود ودر مکتب شادروان استاد اسماعیل مهرتاش به تکمیل آموخته های خود می پردازد وماندگار ترین اثر این هنرمند "مندیر" می باشد.اخیرا هم آلبوم زیبایی بنام دزپارت که با پسرش هم خوانی کرده است را به بازار ارائه کرده که آلبوم بسیار زیبایی میباشد

آلبوم شور گل
خواننده: ملک محمد مسعودی

--------------------------------------------